![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
رفتن برای تو شد و ماندن برای من بالای نی برای تو، شیـون برای من هـجـده سـر بـریـده از الان برای تـو هشتاد و چار دخترک و زن برای من بـاران سنگ کاش نیـاید به سوی تو یک شهـر تـازیـانهٔ دشـمن برای من خاکستر از حـوالیِ روی تو دور باد افتاد اگر که شعله به خرمن برای من من قـول دادهام بـروم هر کـجا تویی در مـاتـمِ فـراق تو مُـردن بـرای من بر من بـتـاب، نور دل دیدهام حـسین بـا نـایِ بـوتـراب شـکـفـتن برای من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با سیدالشهدا در غروب روز عاشورا
دارد زمـین بـرای تنت تـنگ میشود گودال دست و پا زدنت تنگ میشود مـادر! در ازدحـام لگـدهای این و آن جـایم کـنـار این بـدنت تـنگ میشـود دیـدم نشـسـته نیـزۀ دشمن به حلـق تو دیــدم دهـانـۀ دهـنـت تـنـگ مـیشـود بسکه وسـیع میشوی از سُـم اسبها خـیلی سـریع پیـرهـنت تـنگ میشود پاشـو که دشمنان تو انگـشـت میبُـرد وقـتی که حلـقـۀ یـمـنت تـنگ میشود دارند غارت حرمت میکـنند و حیف راه به خـیـمـه آمـدنت تـنـگ میشـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت سکینه سلام الله علیها با پدر در غروب روز عاشورا
خضاب زخم شدى با حناى نیزه شکسته پُر است سینهات از رد پاى نیزه شکسته رسیدهام که دوباره سرم به سیـنه گذارم گم است پیکر تو لا به لاى نیزه شکسته کسى ندیده که شاهى به روى خاک بیافتد میان گودى خون با رداى نیـزه شکسته نـه عـادلانـه نـبـود این مـحـبت پـدرانـه تـمام سهـم لـبت شد براى نیـزه شکـسته نشست بر قفس سینهات همان ته گودال بلند شد ز تنت با عـصاى نیـزه شکسته خـراب شد همـۀ خـاطرات کـودکى من گرفته جاى مرا بوسههاى نیـزه شکسته فقط شنیده چو من نیزههاى دور و بر تو وصـیت لب تـشـنه فـداى نـیزه شکـسته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در غروب روز عاشورا
زخم دلم پس ازغمت، دگر بهم نمیرسد به خرمن دلم به جز، آتش غـم نمیرسد بـرادر غـریب من، کجـا ز پـا فـتـادهای صدای یا اُخـیهات، تا به حـرم نمیرسد به جان فاطمه بگو که زندهای حسین من چون قسمی به جان تو، به این قسم نمیرسد لشگری از ستمگران ، تورا احاطه کردهاند فرصت آن که من به تو، تا برسم نمیرسد دخـتر تو تا بـرسد، به مـقـتل تو میدود ز بسکه میخورد زمین، قدم قدم، نمیرسد سرت به نیزه رفته و، تنت فتاده بر زمین دست من از چه بر تن، قلم قلم نمیرسد اگرچه رنگ خون زده، پرده به چهرهات ولی به روشنایی رخت، سپـیـده دم نمیرسد رسـیدهام کـنار تو، به جای تسـلیت مرا به غـیـر تـازیـانـۀ، اهل سـتـم نـمیرسد دل «وفایی» حزین، شده پُر از غم حسین به جان هرکسی که این، درد و الم نمیرسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
اسب شه آمد ولی با خود سوارش را نداشت بیقرار بیقرار آمد، قرارش را نداشت سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد دشت تاب گامهای استوارش را نداشت لحظههایی را که بیاو از سفر برگشته بود لحظههایی را که اصلا انتظارش را نداشت یالهایش گیسوانی غوطهور در خاک و خون چشمهایش چشمهای که اختیارش را نداشت اسب بیصاحب شبیه کشتی بیناخداست صاحبش را، هستیاش را، اعتبارش را نداشت پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت اسبها در قتلهگاه آسیمه سر میتاخـتند کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت پیکـری صدپـاره از آوردگاه آورده بود که حساب زخمهای بیشمارش را نداشت کاش دُلدُل بود و دِل دِل کردنش را میشنید لحظهای که حیدر بیذوالفقارش را نداشت بالهایش را همان جا باز کرد وجان سپرد آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
ای کاش دلِ شـمر برایش میسـوخت وقتی که رَگ و تارِصدایش میسوخت ای کـاش نِــمـیکــرد تَـنَـش را دَرهَـم جایی که تمام دست و پایش میسوخت ای کاش که چـشم سر او را میبـست چشمیکه خودش به روضههایش میسوخت ای کـاش یـکـی زیـنـب او را میبـرد تا کـم به نـوای بینـوایش میسـوخت ای کـاش نـمـیشـد سـر او بـر نـیــزه آن سر که سکینه در هوایش میسوخت ای کاش نَـدیـده بـاشـد آن شـاهِ شـهـید دامـانِ خـیـامِ کـربـلایـش مـیسـوخت ای کاش فـقـط خـیـام میسـوخت ولی زینب سَر و، سجاد عبایش میسوخت ای کـاش فـقـط زیـنـب و سـجـاد ولی یک دخترکی گوش و طلایش میسوخت ای کاش نمیسوخت به گـودال حسین صد بار جهان ولی به جایش میسوخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
گلو و آن بدنی را که مصطـفی بوسید به قـتـلگـاه لبِ تیـر و نـیـزهها بـوسـید و حَنجری که بر آن جای بوسۀ زهراست چه قدر خنجرِ این شمرِ بیحـیا بوسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
آن کـشته که بردند به یغـما کـفنش را تیر از پی تیر آمد و پـوشاند تنـش را خون از مژه میریخت به تشییع غریبش آن نیـزه که میبـرد سـر بیبـدنش را پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد با خار عـوض کرد گـل پیـرهـنش را زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد شمعی به طـواف آمده پرپر زدنش را آغـوش گـشـایـد به تـسـلای عـزیـزان یا خاک کند یوسف دور از وطنش را؟! خورشید فروزان شده در تیرهگی شام تا بـاز به دنـیـا بـرسـانـد سـخـنـش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
تا باز کرد در دل روضه لهـوف را در خـون تـپـیده دیـد تمام حروف را میدیـد واژههـا همه فـریـاد میزنـند داغی عـظیم و مرثیههای مخوف را میدیـد تیـرها که نـشـانه گـرفـتـهاند خـورشـید چـشـمهای امـام رئوف را آمـادۀ هــجـوم بـه قـلـب مـطـهــرش پُر کردهاند نیـزه به نیـزه صفوف را این دشنههای تشنه به تصویر میکشند بر مشعر الحرام گـلـویش وقـوف را انگـار از ضریح تـنـش باز میکـنند با نعـلهای تـازه دخـیـل سـیـوف را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
کمکم غـروب واقـعـه از راه میرسـید یک زن میان دشت، سراسیمه میدوید این خـیـمهها نبـود که آتش گـرفته بود آتش مـیـان سـیـنـۀ او شعـلـه میکـشید راهی نمانـده بود برایش به غیر صبر باید دل از عـزیـز سفـرکـرده میبـرید مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش قطره به قطره سرخ و غریبانه میچکید آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد بایـد حـمـاسه پشت حـمـاسه میآفـریـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا و قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
نـام حـسین بـردم و عـالـم صفا گرفت از خـانـۀ کـریم، سـلـیـمـان بهـا گرفت منت گذاشت بر سر نوکر که در ازل خاک اضافهای صله داد و گدا گرفت ما را علی برای حسینش خریده است شکـر خـدا که دست گـدا، آشـنا گرفت گرچه برای عـشق تو مَحرم نبـودهایم از مـرهم نـگـاه تو دلها شـفـا گـرفت مـولا به محـضرت کم ما و کـرامـتت شاید شد و ز مرحمـتت کـربلا گرفت حالا که صحبت از حرم و کربلا شده قـلبـم به یـاد کـشـتۀ دشـت بـلا گـرفت از ساعتی که جسم حـسین ناتـوان شد چشمش میان گودی و خیمه خطا گرفت گـرگـان به نیت حـرم و غـارت آمدند چـشم حـرام خـیـمـۀ خـون خدا گرفت حـال مـخـدرات حــرم بـیقــرار شــد دور و بر خـیام حـسین بیحـیا گرفت گـودال و خـیمه و طپش قـلب کودکان زینب میان گودی و خیمه عزا گرفت “وَ الشِّمْرُ جالِسٌ” دل زینب کـباب شد خنجـر حیا نکرد سر او از قـفا گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
میان عرش و زمین این چنین طنین افتاد «بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد« نه روی خار زمین پیکرش به خون غلتید به روی خـاک سـتم روی نـازنین افتاد ز صدر زین، چه بگویم که با رخ گلگون به موجی از یم خون خاتم و نگین افتاد نـدارد او بـجـز از تـیـغ قـاتـلـش یـاری به قـتـلگـاه بـلایـی که بیمـعـیـن افـتـاد بریخت خون جبینش به روی لبهایش چو راه تـیـغ ستـمگر بر آن جـبین افتاد گرفت ظلـمت هـستی دوبـاره عـالـم را چراغ چشمۀ عرشی چو بر زمین افتاد تـنـش ز تـیـغ سـتـم پـاره پـاره گـردیده ز پـارههای تنـش رخـنهها به دین افتاد تـمام گـلـشن عـمرش خزان شده، یعنی به زیر حـنجره، شمشیر لاله چین افتاد هـزار و نُهـصد و پنجـاه زخـم او یعنی ورق ورق به زمین مصحف مبین افتاد تمام غـربت او را نموده حس «یاسر» به روی خاک عزایش چو دل غمین افتاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت بیرمق شد چشمها،اشکِ روانش را گرفت تا فرو شد نیزه در حلقش، دلِ زهرا شکست نالههایِ مادری گویا که جانش را گرفت “یا بُنّی” شد پراکـنده به هر جایِ جهان این ندا در قتلگه خیلی امانش را گرفت لعـنتِ هفـت آسمان بر کـینهتوزیِ سنان نیزهای زد بر گلو و خون دهانش را گرفت حرمله پرتاب کرد از چلّهاش تیرِ سهپر قلبِ آقا این طرف ضربِ کمانش را گرفت از رویِ مرکب زمین افتاده با حالِ خراب ذکر یا اللّه و یا مـنّان زبانـش را گرفت شیعیانش را دعا میکرد در گودالِ خون این دعایِ خاص قلبِ مهربانش را گرفت صورتش بر خاک بود و گاه میگفت العطش تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
بعد یک عمر که با بودن تو سر کردم حـال باید تک و تنهـا به حـرم برگردم من به لبخـند سرِ صبح تو عـادت دارم پس نخور غصه شبیه تو رشادت دارم من بمـیرم اگر این عشق هـلاکـم نکـند سایـهات را ز سـرم کاش خدا کم نکند دشـمـنت از دل گـودال اگر زد سـنگـم تو بمان خیمه خودم میروم و میجنگم با تو هستم پسر فاطمه! خواهش کردم از کنارم نرو مثل همه! خواهش کردم طاقـتم نیست ببـیـنم سـرت افـتاد زمین اینقـدر آه نکـش، خواهـرت افتاد زمین خواهرم، عاطـفۀ خواهریم را چه کنم؟ پـیـرهـن بـافـتـۀ مـادریـم را چـه کـنـم؟ دیدم از دور کسى چکمۀ خود پا میکرد زیر حـلقـوم تو را شـمر تماشا میکرد حاضرم رو بزنم، چنگ به رویت نزنند موى خود را بکنم، پنجه به مویت نزنند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام و عصر عاشورا
دردا که درد و مـاتم تو بیطـبیب ماند در گـوش پـاره، نـالـۀ امن یجـیب ماند ای راوی حـمـاسۀ سـرهـای سـربـلـند! تنها حکـایتی ز تو از بـوی سیب مـاند مبـهـوت مـانـده چـشم ترم بر نگـاه تو ســربـاز کـرده عــقـدۀ دیــریــنـۀ دلـت ای پـاره پـارهتـر بـدنـت از حـمـایـلـت شد خـشکتـر لب تو ز خاک کـویرها ای کاش، رنگ آیـنه زنگـار میگرفت ای کاش، روز همچو شب تار میگرفت بر گوش میرسید کـماکان صدای تـیغ بـاران تـیر بـود و فـضا غرق دود بود بر روی خاک، تشنهلبی در سجود بود از گیر و دار شورِ اذانها، اقامه رفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها
با سرشكت شد دلم در بین مژگانت اسیر بیش از این با اشك بر من راه میدان را مگیر خوب میدانم كه قبل از رفتنم جان میدهی رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر خواهرا در پیش چشمانم به خود لطمه مزن ای گل روی تو نازكتر ز گلبرگ حریر خواهشی دارم بیا و بر غم من صبر كن راه را بگشا به رویم سد مكن برمن مسیر لحظههای آخر است و مادرم چشم انتظار سینهام تنگ است خواهر لحظهها دیر است دیر پیش پای مركـبم كمتر بزن بر سیـنهات دور كن از پیش چشمان من این طفل صغیر مـیروم امـا پـریـشـانـم پـریـشـان تـوأم بیش از با اشك بر من راه میدان را مگیر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
سخت است بهـر من که برادر نبینمت میمیـرم از فـراق رخـت، گر نبینمت آرام جـان من، کـمی آهـسـتـهتـر بـرو بگـذار تا که خـسـته، مـکّـدر نبـینـمت کـردم هـمـاره زمـزمـه امن یجـیب را تا یک نفس شکسته و مضطر نبینمت یک دم چـگـونـه زنده بـمـانم بدون تو دیگـر چگـونـه این دم آخـر نـبـیـنـمت فیض زیـارت تو به هر کس نـمیرسد حیف است ای حـسین، مکّـرر نبینمت ایکاش عمر من بسر آید که این چنین تنهـا به پیـش این همه لـشگـر نبـینمت ایکاش من به جای تو پرپر زنم، ولی هرگز به خاک غـمـزده پـرپـر نبینمت کـردم دعـا بـرای توای آفـتـاب عـشق تـا زیر ابـر نـیـزه و خـنـجـر نبـینـمت پیش از شهادتت تو دعا کن که بعد تو من غـرقـه خـون برابر مادر نبـیـنمت ای سـرو سـرفـراز، به گودال قـتلگـاه ایکاش من بـمـیرم و بیسـر نبـیـنمت خون گریه کن «وفایی»ازاین درد جانگداز هرگز بدون چـشم ز خون تر نبـیـنمت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت بـگـذار امـشـبی تک و تنـهـا بـبـیـنمت از هم گـسـسـته رشته عـمر مرا غمت مـگـذار بـیکـفـن شـبِ فـردا ببـیـنـمت گفتی که خواب دیدی و نیزهنشین شدی آیـا سـزات ایـن هـمـه بــالا بـبـیـنـمـت داری نـگــاه جـانـب گــودال مـیکـنی در قـتـلـگـاه تـشـنـه لـب آیـا ببـیـنـمـت از کـودکی مصیبت و غم دیدهام، ولی بـایـد تو را مـصـیبت عـظـمی ببـینمت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
امـشـب مـحـارم پـاسـدار خـیـمهگـاهـند امشب تمام دخـتـران در سـوز و آهـند کـار عـطـش در خـیـمـهها بـالا گـرفته هر تشـنهای در گـوشـهای احـیا گرفته امـشـب تـمـام قـلـبهـا را غـم گـرفـتـه چـون دخـتـر شـیـر خـدا مـاتـم گـرفـته امشب سـزد گـر جـان عـالم بر لب آید چون یک جهان ماتـم سـراغ زینب آید یک سو دو چشم خواهری بر شش بردار یک سو دو چشم شش بردار محو خواهر افـسوس جز غـم حـرفشان با هم نباشد حرفی به لبها جـز فـراق و غم نباشد حرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاست حرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست حرف از به غارت رفتن گهواره آنجاست حـرف از سـر بـریده کـوی ثـنان است حرف از غل و زنجیر و پای کودکان است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر تاسوعای سیدالشهدا علیهالسلام
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش خسته با زین و یراقی واژگون آشفتهیال بیسوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش یا تمام صفحه را با خیمهها همرنگ کن یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش آن به دریا رفته دیگر بر نمیگردد به دشت خشکی لبهای فرزندان زهرا را نکش او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید مادرش لیلاست واویـلای لیلا را نکش ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود آبـروداری کـن و رسـوایی ما را نکش عاقبت آن مرد مردستان میآید بعد از آن کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با یاران خود در شب عاشورا
هر که را نیست سر دادن سر، برگردد زآن که خورشید در این معرکه بیسر گردد دست او مثل اباالفضل میافـتد بر خاک با حسین بن عـلی، هر که بـرادر گردد زهر در قلزم اگر بود، به جان مینوشید مالک این گونه فقـط مالک اشـتر گردد زندگی کردن او، در گرو مُردن اوست لاله پیـوسـته بر آن است که پرپر گردد ظهر فـردا، که زمین آرزوی مرگ کند و زمان سـعی نمـایـد به عـقـب برگردد عصر فردا، که دو خورشید بر آید به افق و زمین روشـنـیاش چـند بـرابـر گردد عصر فردا، که سر دوست دمد بر نیـزه ظهر فردا، که جهان عرصه محشر گردد
: امتیاز
|